خیلی وقت است اعتقاد چندانی به شال و روسری ندارم. اگر هم از سرم بیافتد ، که غالبا همین میشود، خودم را برای سر کردنش نمیکشم. این اولین مسافرت تنهایی فاطمه بود و من افتخار میکردم که میزبان رفیق خوبم باشم. مترو امام خمینی داشتیم خط عوض میکردیم. پله برقی خلوت بود.گرم حرف بودیم که صدایی از پله برقی ان طرف گفت شالت رو سرت کن!

پرسیدم:بله؟ اقای چهل_ پنجاه ساله ای تکرار کرد: میگم شالت رو سر کن! 

مانده بودم چطور حالیش کنم مردانگش را در جیبش بگذارد، گفتم: به شما ارتباطی داره؟! 

اینجا بود که همزمان با ریتم بالا رفتن پله برقی بنا کرد عربده کشی! وسط داد و بیدادهایش به زبان ترکی چیزهایی از مرد بودنش شنیدم.هر دومان ته راه پله برقی هایمان بودیم که گفت کثافت عوضی!

از شوک و ترس دادهایش درامدم و بی ملاحظه ی فاطمه گفتم:بیا پایین تا بهت بگم کیه!

بعد هم رفتیم سمت جایگاه بانوان مترو چون ترسیده بودیم و جای ماندن هم نبود. 

تعجب کرده بودم. ملت هار شده اند! به قول من که هارسگ! تقصیر همین ماهاست. یاد ادمها نیانداخته ایم که برای دیدن کثافت عوضی در اینه به کسی نگاه کنند که بی کوچک ترین حقی سر دختر مردم عربده میکشد! 

 

+کامنت. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها