سم میگفت: نگار جان! هیچ فکر کردی همه زندگیتو داری غصه از دست رفتن یاران میخوری؟ 

بعد من فکر میکردم این آدما فردا روز دیگه رو دارن حتی یه پیام ساده به ما بدن؟ فرض هم که آره،شرط میبندم بعدش ما با این دل تیکه پاره مون حتی رمق نداریم سر بالا کنیم نگاهشون کنیم! اصلا سر بالا کنیم و تو چشماشون نگاه، چی داریم بگیم به این آدما؟ به آدمایی که تو اوج دلتنگی بیخیال ما شدن؟ رسمش این نبود سامان جان. رسمش این نبود که ما غمگین به لبخند بقیه آدما نگاه کنیم و یاد روزایی بیافتیم که هزار تا از این لبخندا سهم ما بود. که حتی نفهمیم به کدوم گناه و دلیل یهو افتادیم وسط رینگ تنهایی! فرضم که ادما برگردن، ما انقدر غصه نبودنشونو خوردیم که دیگه از بودنشون شاد نشیم. ما انقدر ردپاشونو از برف های زندگیمون پاک کردیم که تو مسیر اونا فقط برف توسری خورده بمونه. فرضم که ادما برگردن، چی ازشون یادمون میاد به جز یه خاطره ی دور تاریک؟

اره سامان جان! غصم از رفتن آدما نیست که بالاخره برمیگردن، غصم از بن بست بودن راه رفت و برگشته. 


مشخصات

آخرین جستجو ها